یکی بود یکی نبود ،امسال هم مثل هر سال قرار بود که یک مسابقه ی دوچرخه سواری در جنگل سرسبز و قشنگ حیوانات برگزار بشه.همه ی شرکت کننده ها باید از قبل توی این مسابقه ثبت نام می کردن و اسمشون رو به جامبو فیله که مسئول ثبت نام بود می گفتن تا جامبو اونا رو ثبت نام کنه.با اینکه قرار بود مسابقه یک هفته ی دیگه برگزار بشه اما خرگوش باهوش و خرس قهوه ای و میمون دم دراز و الاغ گوش دراز قصه ی ما که اسمش چانکی بود، زودتر از بقیه ی حیوانات جنگل پیش جامبو فیله رفتن و برای مسابقه ثبت نام کردن.چانکی اولین بار بود که توی این مسابقه شرکت می کرد بچه ها.خرگوش و خرس و میمون هر سال تو این مسابقه شرکت کرده بودن و همه شون به جز چانکی دوچرخه های مسابقه ای داشتن.
سال گذشته خرگوش باهوش برنده ی مسابقه شده بود بچه ها جونم و امسال هم مطمئن بود که باز هم برنده میشه. اون بهترین دوچرخه ی مسابقه رو تو کل جنگل حیوانات داشت به خاطر اینکه دوچرخه ش خارجی بود و اونو از شهر خریده بود.
چانکی ،الاغ گوش دراز ،به خاطر اینکه دوچرخه ش قدیمی و کهنه شده بود و زنگ زده و فرسوده بود خیلی نگران بود.با اینکه اون برای مسابقه ثبت نام کرده بود ، اما می دونست که با دوچرخه ی کهنه و زنگ زده ش هیچ شانسی برای برنده شدن تو مسابقه نداره.
همه ی دوستان چانکی تصمیم گرفتن که اون روز عصر برای تمرین و آمادگی برای شرکت در مسابقه وسط جنگل دور هم جمع بشن.
وقتی چانکی به وسط جنگل رسید ،خرگوش باهوش ومیمون دم دراز رو دید که داشتن تمرین می کردن،چانکی هم رفت پیش دوستاش ولی وقتی اونا دوچرخه ی قدیمی اون رو دیدن بهش خندیدن و مسخره ش کردن.خرگوش باهوش بهش گفت :” چانکی ، تو باید دوچرخه ت رو مثل یه عتیقه ببری بذاری تو موزه.چه جوری انتظار داری با این دوچرخه ی کهنه و قراضه تو مسابقه برنده بشی؟”
میمون دم دراز گفت :” اگر نظر منو می خوای بهتره که بری و به جامبو فیله بگی که از شرکت تو مسابقه منصرف شدی و اسمت رو حذف کنی،هر کسی بر ای برنده شدن تو مسابقه احتیاج به یک دورچرخه ی خوب و حرفه ای مثل مال ما داره.”
چانکی دلش شکست و خیلی ناراحت شد اما هر طور که بود جلوی اشکاش رو گرفت و نذاشت که گریه ش بگیره.اون از پیش دوستاش رفت و خیلی ساکت و آروم به خونه شون برگشت.چانکی به محض اینکه وارد خونه شون شد ،دوچرخه ش رو با عصبانیت روی زمین انداخت و گریه کنان و اشک ریزان روی صندلی اتاقش نشست.وقتی مامانش دید که اون داره گریه می کنه،نزدیکش شد و ازش پرسید :” چی شده چانکی ؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا داری گریه میکنی؟” چانکی تمام ماجرا رو برای مادرش تعریف کرد و از مادرش خواست تا براش یک دوچرخه ی جدید برای شرکت تو مسابقه بخره.
مادرش موهای چانکی رو با مهربانی نوازش کرد و گفت :” چانکی ، می دونی که ما در حال حاضر پول کافی برای خرید یک چرخه جدید رو نداریم،تا اونجایی که شرایط شرکت کردن تو مسابقه اجازه میده تو میتونی این کار رو با دوچرخه ی قدیمی خودت هم انجام بدی،تو میتونی با اون هم برنده بشی”
چانکی در حالی که اشک هاش رو با دستاش پاک می کرد گفت :” به من امید الکی نده مامان،چه جوری میتونم با این دوچرخه ی قدیمی و ضعیفم با خرگوش باهوش و میمون دم دراز با اون دوچرخه های جدیدشون رقابت کنم؟”
مامانش گفت :” اگر دوچرخه ت جدید و نو نیست نگران نباش عزیزم،به طور منظم تمرین کن،تو هنوز یک هفته برای مسابقه فرصت داری،وقتی خرگوش باهوش و میمون دم دراز تو رو اذیت میکنن و دستت میندازن اصلا بهشون توجه نکن، به جاش روی تمرین و دوچرخه سواری خودت تمرکز کن. ما می تونیم کمی پول خرج کنیم و دوچرخه ی تو رو به وسیله ی یک مکانیک خوب تعمیر کنیم.”
روز بعد چانکی دوچرخه ش رو پیش مکانیکی نزدیک خونه برد.آقای مکانیکی زنجیر های دوچرخه رو روغن کاری کرد،دنده های اونو عوض کرد و حسابی دوچرخه ش رونو نوار کرد و برقش انداخت.دوچرخه ی چانکی خیلی خوب به نظر میومد و میتونست راحت و روون حرکت کنه.
چانکی تصمیم گرفت که تمریناش رو با دوچرخه ش به طور جدی شروع کنه و این کاررو هم انجام داد. اون هر روز صبح دو ساعت دوپرخه سواری میکرد و با دوچرخه ش دور تا دور زمین خونه شون می گشت و رکاب می زد.اولش اون به راحتی خسته می شد،اما بعد یواش یواش استقامت و طاقتش بالاتر رفت و اون می تونست بدون خستگی دورهای بیشتر و زیادتری رو رکاب بزنه و بچرخه.
خرگوش و میمون و خرس به دوچرخه های مسابقه ای خودشون اطمینان کامل داشتن ، به خاطر همین زیاد تمرین نمی کردن.اونا هر شب در میدان وسط جنگل دور هم جمع می شدن ولی به جای تمرین کردن همش پشت سر چانکی حرف می زدن و مسخره ش میکردن و به اون می خندیدن.چانکی به حرف ها و رفتار های اونا هیچ توجهی نشون نداد و فقط و فقط تمرین می کرد و به دوچرخه سواری خودش ادامه می داد.
تا اینکه روز مسابقه از راه رسید.همه ی شرکت کنندگان پشت خط شروع مسابقه ایستادن.چانکی ساکت بود ،در حالی که خرگوش باهوش و میمون دم دراز و خرس قهوه ای از پیروزی خودشون مطمئن بودن و به اون افتخار می کردن. در همون موقع یوزپلنگ سوت زد و به نشانه ی شروع مسابقه دستش رو تکون داد.خرگوش باهوش مثل یک تیر شلیک شد و خیلی زود از بقیه جلو افتاد.درست در پشت سرش چانکی و میمون و خرس در حال رکاب زدن بودن.اما کمی جلوتر دوچرخه ی خرگوش باهوش دچار مشکل شد و خراب شد و اون مجبور شد که از دوچرخه ش پایین بیاد و اونو درست کنه.حالا میمون دم دراز جلو افتاد.خرس قهوه ای و چانکی درست پشت سر اون بودن.مامان چانکی هم اونجا بود تا مسابقه رو از نزدیک ببینه.اون مرتب چانکی رو تشویق می کرد و می گفت :” آفرین چانکی ، ادامه بده چانکی، تو می تونی”
بله بچه ها بعد از اینکه اونا سه دور به دور زمین مسابقه گشتن، میمون دم دراز و خرس قهوه ای کم کم خسته شدن و سرعتشون هی کمتر و کمتر شد.اما چانکی به خاطر تمرینات زیادی که کرده بود،دوچرخه سواری رو ادامه داد و همه رو پشت سرش جا گذاشت و به راحتی برنده ی مسابقه شد.
در همون موقع شیر شاه به روی سکو رفت و گفت :” برنده ی مسابقه ی امروز چانکیه.اون نه تنها برنده ی مسابقه شد ،بلکه تونست مسابقه رو در کوتاهترین زمان ممکن به پایان برسونه.اون تونست رکورد جدیدی رو در تاریخ مسابقات دوچرخه سواری جنگل حیوانات ثبت کنه، اون به همراه جام طلایی یک جایزه ی ویژه هم دریافت می کنه” چانکی با لبخند بزرگی که روی صورتش داشت به روی سکو رفت.اون وقتی که دید به همراه جام طلایی یک دوچرخه ی مسابقه ای جدید و قشنگ هم بهش جایزه داده شده، حسابی ذوق کرد و هیجان زده شد.درهمون موقع شیر شاه از چانکی خواست تا چند کلمه ای صحبت کنه و حرف بزنه.
” من به خاطر مادرم تو مسابقه برنده شدم،اگر اون منو تشویق نمی کرد و بهم امید نمی داد من تو این مسابقه شرکت نمی کردم،به خاطر اینکه دوچرخه ی من خیلی کهنه و فرسوده بود.من احساس می کردم که نمیتونم توی این مسابقه برنده بشم ، اما مادرم برای من توضیح داد که برای برنده شدن توی یک مسابقه ما به کار سخت و تمرین و تلاش نیاز داریم، به همین خاطره که من جایزه م رو به مادرم تقدیم می کنم”
همه ی حیوانات چانکی رو تشویق کردن و براش دست زدن و مادرش هم برای اون خیلی خوشحال بود و بهش افتخار می کرد.
بچه ها شما تا الان تو چه مسابقه هایی شرکت کردین؟!
از داستان کوتاه کودکانه دوچرخه سواری سالانه چه پیام هایی رو برداشت کردین؟ برامون تو قسمت نظرات بنویسید.